شمس تبریزی چگونه استاد مولانا شد و به او تولدی دوباره بخشید؟

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:ژانویه 9, 2024
  • Reading time:4 mins read

شمس تبریزی چگونه استاد مولانا شد و به او تولدی دوباره بخشید؟ شمس یا اگر نام کامل او را بخواهیم شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی، عارفی است که مولانا را به شدت تکان داد. او را تکان داد در حالی که هیچ کس حتی فکر لمس کردن مولانا هم به ذهنش نمی رسید. فقیهی است که فقیه دیگر را از شغل فقاهت بازداشت. پرنده ای است که نشستن مولانا بر زمین را بر نمی تابد و چون جایگاه او را در آسمان می بیند، زمین را برایش نمی پسندد. مولانایی که خود به سخنوری و علم، شهره خاص و عام است و از سرزمین های دور و نزدیک، طرفداران و شاگردان و شنوندگان بسیار دارد. اما این همه برای مولانای جان، نه تنها هیچ نیست بلکه خیلی است. خیلی است چون حجاب بزرگی است برای چشمان دل او. چه بسیار فقها و سخنرانان که سخن و کلامشان تنها به وقت حیات، شنیده می شود؛ و چه بسیار گوش ها که هر روز دنبال صدایی جدید اند نه کلامی جدید. نه کلامی که دنیایی نو برایشان بسازد، که تنها رویایی نو پیش رویشان قرار دهد. فراپرسش!شمس نه تنها پرنده بود، بلکه پرسنده قهاری نیز بود. چرا پرنده؟ از بس شهر به شهر سفر می کرد تا کسب علم کند، به او لقب پرنده داده بودند: شمس پرنده! نزد هر حکیم و شاعر و عارفی که می رفت، سوالاتی می پرسید که «چگونگی مطرح شدن چنین پرسشی در ذهن یک درویش»، خود سوالی دیگر در ذهن پرسش شونده ایجاد می کرد. بماند که در اکثر موارد، شمس هم می پرسید و هم خود پاسخ می داد. گویی پرسیده بود تا آموزش دهد نه اینکه بیاموزد! شمس با همین دست از پرسش های بنیادین بود که ذات جستجوگر و پاک مولانا را تحریک کرد و باعث شد از همه چیز دست بشوید به سمتش برود.معروف ترین پرسشی که در مورد دیدار شمس و مولانا مطرح می کنند این است که چرا عارفی همچون ابایزید بسطامی می گوید «سبحانی ما اعظم شانی» یعنی «من را تسبیح کنید، چه شان و جایگاهی دارم» در حالی که پیامبر اسلام چنین ادعایی نکرد؟ یا در جایی دیگر در مورد آفرینش می پرسد و مبداء انسان (شاید بعدا در مورد این پرسش ها و پاسخ های آنها بیشتر با هم صحبت کنیم). اما در مورد سوال مربوط به ابایزد، پاسخ شمس تنها یک کلمه بوده است: ظرفیت!چرا ظرفیت انسان تا اینقدر مهم و تاثیرگذار است؟ابایزید انسان بزرگی بوده است با ظرفی محدودتر نسبت به حضرت محمد (که سلام ما بر او باد). اینکه وی شان خود را قابل ستایش می داند اشتباه نیست؛ اتفاقا کاملا درست و صحیح است. ولی به هر حال بیان آن برای دیگران، شاید خطای او باشد. خطایی که منصور حلاج نیز آن را مرتکب شد؛ آنها به قول جناب حافظ، اسرار را هویدا و آشکار می کردند. پس سخن خطا نبوده، بیانش فقط نابجا بوده که آن هم به علت کوچک بودن ظرفیت بوده است. قطعا ظرفیت این افراد بسیار بالا و والا است ولی در مقابل شان انسانی، کم…

ادامه خواندنشمس تبریزی چگونه استاد مولانا شد و به او تولدی دوباره بخشید؟

از خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد.

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:ژانویه 9, 2024
  • Reading time:4 mins read

از خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد. این که من کیستم و نقشم در زندگی چیست، سوالاتی است که کمابیش دغدغه ذهنی اغلب ما انسان هاست. به عنوان راهکار و در یک جمله می گویم که از خودت بپرس چه کسی هستی؟ زیرا بیشتر از پاسخ، مسیر یافتن پاسخ است که راه را برای یافتن حقیقت باز و روشن می کند. اتفاقا این راه حل، یکی از توییت های من است که در صفحه لینکدین هم منتشر کرده ام. این را گفتم که اگر مایل بودید آن صفحات را هم دنبال کنید تا یادداشت های کوتاه من را ببینید. این که من (نوعی) چه کسی هستم و چه نقشی در دنیا دارم، پرسشی است که ذهن بشر را از ابتدای خلقت به خود مشغول کرده است. البته شاید برای همه به این روشنی اتفاق نیفتد؛ یعنی شاید همه این سوال با همین صراحت به ذهنشان خطور نکند. بعضی ها با شکل های دیگر این پرسش مواجه می شوند و بعضی ها هم در موقعیت هایی مثل انتقاد از خود یا مقصر شمردن خود در یک موضوع، به این سوال می پردازند. مثلا ممکن است بگویند من این همه سال در فلان موقعیت شغلی واقعا چه چیزی به دست آوردم؟ چه نقشی در دنیا ایفا کردم؟ یا ممکن است فرد دیگری از خود بپرسد که من سال ها در مدرسه و دانشگاه وقت خودم را برای چه چیزی هدر دادم؟ این ها سوالاتی است که به ذهن هر انسان سالم و البته باهوشی خطور می کند. از کلمه ی باهوش استفاده کردم چون واقعا کسی که حتی یک بار هم با چنین چالشی مواجه نشده باشد را از نعمت هوش محروم می دانم. البته چندان هم مهم نیست که من چنین فردی را چگونه ارزیابی می کنم؛ مهم آن است که وی از زندگی خود عملا چیزی عایدش نمی شود و از آن راضی نخواهد بود. قطعا در مقالات بعدی در مورد شناختن خود بیشتر و جزیی تر صحبت خواهم کرد و پاسخگوی سوالات شما هم خواهم بود ولی اجازه بدهید در این مقاله صرفا به موضوع مطرح شده بپردازم. این که مسیر پیدا کردن پاسخ آن سوال مطرح شده، مهم تر است.  چرا شیوه یافتن پاسخ این سوال، مهم است؟  هر کسی تجربه هایی از زندگی دارد. با چالش های متفاوتی مواجه شده و از آنها چیزهایی می آموزد. این به طور پیش فرض، ایده ی درستی است. ولی آیا واقعا ما از زندگی می آموزیم؟ آیا آموخته هایمان درست هستند؟ چقدر در دیدن همه ی جوانب موضوع، موفق بوده ایم؟ آیا تجربه های خالصی داشته ایم یا آلودگی هایی بوده اند که مسیر دیدن، آموختن و تجربه کردن ما را مخدوش کرده اند؟ طبیعتا هر چقدر از چنین آلودگی هایی دورتر باشیم، بهتر آموخته ایم. ولی آنچه که می خواهم روی آن تمرکز کنید، این است که چگونه باید از میان این همه اتفاقات و چالش ها (که گاهی اوقات حتی مجال درست اندیشیدن را هم می گیرد)، راه درست را طی کرد؟ بدون تردید رخدادهای پیچیده و سریع، ویژگی…

ادامه خواندناز خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد.