از خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد.
این که من کیستم و نقشم در زندگی چیست، سوالاتی است که کمابیش دغدغه ذهنی اغلب ما انسان هاست. به عنوان راهکار و در یک جمله می گویم که از خودت بپرس چه کسی هستی؟ زیرا بیشتر از پاسخ، مسیر یافتن پاسخ است که راه را برای یافتن حقیقت باز و روشن می کند. اتفاقا این راه حل، یکی از توییت های من است که در صفحه لینکدین هم منتشر کرده ام. این را گفتم که اگر مایل بودید آن صفحات را هم دنبال کنید تا یادداشت های کوتاه من را ببینید. این که من (نوعی) چه کسی هستم و چه نقشی در دنیا دارم، پرسشی است که ذهن بشر را از ابتدای خلقت به خود مشغول کرده است. البته شاید برای همه به این روشنی اتفاق نیفتد؛ یعنی شاید همه این سوال با همین صراحت به ذهنشان خطور نکند. بعضی ها با شکل های دیگر این پرسش مواجه می شوند و بعضی ها هم در موقعیت هایی مثل انتقاد از خود یا مقصر شمردن خود در یک موضوع، به این سوال می پردازند. مثلا ممکن است بگویند من این همه سال در فلان موقعیت شغلی واقعا چه چیزی به دست آوردم؟ چه نقشی در دنیا ایفا کردم؟ یا ممکن است فرد دیگری از خود بپرسد که من سال ها در مدرسه و دانشگاه وقت خودم را برای چه چیزی هدر دادم؟
این ها سوالاتی است که به ذهن هر انسان سالم و البته باهوشی خطور می کند. از کلمه ی باهوش استفاده کردم چون واقعا کسی که حتی یک بار هم با چنین چالشی مواجه نشده باشد را از نعمت هوش محروم می دانم. البته چندان هم مهم نیست که من چنین فردی را چگونه ارزیابی می کنم؛ مهم آن است که وی از زندگی خود عملا چیزی عایدش نمی شود و از آن راضی نخواهد بود. قطعا در مقالات بعدی در مورد شناختن خود بیشتر و جزیی تر صحبت خواهم کرد و پاسخگوی سوالات شما هم خواهم بود ولی اجازه بدهید در این مقاله صرفا به موضوع مطرح شده بپردازم. این که مسیر پیدا کردن پاسخ آن سوال مطرح شده، مهم تر است.
چرا شیوه یافتن پاسخ این سوال، مهم است؟
هر کسی تجربه هایی از زندگی دارد. با چالش های متفاوتی مواجه شده و از آنها چیزهایی می آموزد. این به طور پیش فرض، ایده ی درستی است. ولی آیا واقعا ما از زندگی می آموزیم؟ آیا آموخته هایمان درست هستند؟ چقدر در دیدن همه ی جوانب موضوع، موفق بوده ایم؟ آیا تجربه های خالصی داشته ایم یا آلودگی هایی بوده اند که مسیر دیدن، آموختن و تجربه کردن ما را مخدوش کرده اند؟ طبیعتا هر چقدر از چنین آلودگی هایی دورتر باشیم، بهتر آموخته ایم. ولی آنچه که می خواهم روی آن تمرکز کنید، این است که چگونه باید از میان این همه اتفاقات و چالش ها (که گاهی اوقات حتی مجال درست اندیشیدن را هم می گیرد)، راه درست را طی کرد؟
بدون تردید رخدادهای پیچیده و سریع، ویژگی زندگی است. نمی توان و مقرون به صرفه نیست که با اینها مقابله کرد. راه و روش درست، مواجهه با آنهاست (به جای مقابله). انسان ها هنگام مقابله، دنبال برنده شدن هستند و تمامی مختصاتی که از چیزی شبیه مسابقه در ذهن شکل می گیرد را به خود می گیرند. اما در مواجهه، فرد می آموزد که چگونه بیاموزد! در مورد “از چه کسی” یا “از چه چیزی آموختن”، دغدغه ای وجود ندارد. تردیدی ندارم، شما که در حال مطالعه ی این مقاله هستید، در مورد جمله قبلی با من هم راستا هستید. انسان خردمند، راه آموختن را بر خود نمی بندد. می آموزد و عبور می کند. پس دغدغه ای که باقی می ماند چگونگی آموختن یا همان طور که در تیتر آورده ام، مسیر پیدا کردن جواب خواهد بود.
خود را رها کردن در عین مصمم بودن برای یافتن، کلیدواژه ی پاسخ این پرسش خواهد بود. مصمم و جدی در یافتن خود و کشف معنای خود و معنای زندگی، یک رویه ی اساسی است. حتی هنگامی که آب می نوشید هم در جستجوی ترجمانی از خود و زندگی باشید. وقتی بوی خوبی به مشامتان می رسد، به این بیندیشید که… نمی گویم به چه بیندیشید! خودتان این را به عنوان یک تمرین شخصی انجام دهید؛ پاسخ روشنی خواهید یافت یا نشانه های آشکاری در وجودتان شکل خواهد گرفت. اگر از آنها چیز یکپارچه و معناداری کشف نکردید، تجربه خود را از طریق ایمیل با من به اشتراک بگذارید تا در مورد آن صحبت کنیم.