آشنات منم؛ نگاهی نو به ایده های مولانا در دیوان شمس
آشنات منم؛ نگاهی نو به ایده های مولانا در دیوان شمس

آشنات منم: نگاهی نو به ایده های مولانا در دیوان شمس

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:ژانویه 23, 2024
  • Reading time:3 mins read

کتاب «آشنات منم» با تکیه بر برخی از مشهورترین سروده های دیوان شمس، تلاش دارد تا آموزه هایی برای سبک زندگی معنادار ارائه نماید. این آموزه ها می تواند به غنی تر کردن زندگی فرد کمک کند. این کتاب، زیست آهنگی است برای تامل و برای همراه شدن با نگاه بلندنظرانه ی مولانا جلال الدین بلخی؛ بزرگ آموزگار زندگی. نویسندگان این کتاب، الهام هادی و استاد علی ایرانمنش هستند.

ادامه خواندنآشنات منم: نگاهی نو به ایده های مولانا در دیوان شمس
کتاب در جستجوی شمس؛ تحلیلی بر مقالات شمس تبریزی
کتاب در جستجوی شمس

در جستجوی شمس

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:ژانویه 9, 2024
  • Reading time:4 mins read

کتاب در جستجوی شمس، مروری است بر مقالات شمس تبریزی. این کتاب، مطالعه مقالات شمس را برای هر خواننده ای لذت بخش کرده است. نویسندگان این کتاب، علی ایرانمنش و الهام هادی هستند.

ادامه خواندندر جستجوی شمس
چه و چگونه بیاموزیم تا خوشبخت شویم؟
چه و چگونه بیاموزیم تا خوشبخت شویم؟

چه و چگونه بیاموزیم؟

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:فوریه 1, 2024
  • Reading time:3 mins read

چه و چگونه بیاموزیم؟پیشتر در درسگفتار سی و هشتم از فصل اول آکادمی شمس، برنامه ای با عنوان چه و چگونه بیاموزیم ارائه کرده ام. همچنین در قسمت یازده از فصل دوم همین پادکست، قول داده بودم که در خصوص آموزش و تفاوت آن با یادگیری مقاله ای بنویسم. در این مقاله، کمی بیشتر به مطالب قبلی می پردازم و به آن قول هم عمل می کنم. ما هم برای کسب معرفت و آگاهی و هم برای افزایش اطلاعاتمان، آموزش می بینیم یا مطالعات شخصی خودمان را دنبال می کنیم. البته هدف دیگری هم داریم که برای اغلب مردم، این هدف در اولویت و حتی فوریت است: ضروریات زندگی مثل کسب نمرات خوب و پیدا کردن شغل بهتر.آموزش رسمی، خوشبختی می آورد؟پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش، باید مفهوم خوشبختی را بدانیم. بعدا در مورد خوشبختی حتما صحبت خواهیم کرد و چون نمی خواهم از موضوع این مقاله خارج شوم، صرفا تعریفی از آن ارائه می کنم: خوشبختی حالتی است که انسان را بدون وابسته بودن به چیزی دیگر، کاملا و دائما راضی نگه می دارد. می خواستم در مورد ارتباط آموزش رسمی و خوشبختی صحبت کنم ولی تعریف خوشبختی، پاسخ آن پرسش را هم به روشنی در دل خود دارد. ولی برای خوانندگانی که مطالب من را به صورت آکادمیک دنبال می کنند، توضیح می دهم که آموزش رسمی با تمامی ضروریات و فواید غیرقابل انکاری که دارد، ولی قطعا نمی تواند مستقیما باعث خوشبختی انسان شود. ممکن است زمینه ساز آن باشد ولی خود به تنهایی متضمن خوشبختی نیست.چه بیاموزیم؟آنچه خوشبختمان می کند! و اگر بپرسیم که چه چیزی خوشبختمان می کند، پاسخ "آنچه از آن لذت می بریم است." به عبارت دیگر، چنانچه در معرض مطالبی قرار می گیرید که از آنها لذت نمی برید، پس قطعا در راستای خوشبختی شما نیست. بنابراین اگر از آن دوری نکنید، تلف کردن وقت، کم ترین عارضه خواهد بود. این حالت تشدید خواهد شد اگر از کسی یا چیزی یا سیستمی آموزش دریافت کنید که خود نیازمند اصلاح است!چگونه بیاموزیم؟صبورانه و حکیمانه! در یادگیری، لازم است صبور باشیم. به خودمان فرصت بدهیم تا آن مطالب به معنای واقعی، در جان ما بنشینند. نمی شود برای این، زمان مشخص کرد چون برای هر کسی متفاوت خواهد بود. نکته بعدی که در راستای یادگیری باید به آن دقت کرد این است که تا یک مطلب را به خوبی درک نکرده ایم، نباید به سراغ مطالب بعدی رفت. پس می توان در یک جمله گفت: عاشقانه، صبورانه و حکیمانه بیاموزیم تا خوشبخت شویم. جان می ماند و خرد ما بقی هیچ! نه آن هیچ که همه چیز است. آن هیچ که نیافت خود را! Podcast Facebook-f Telegram Twitter Instagram Orcid Linkedin Youtube info@aliiranmanesh.com طراحی وبسایت: مرچندایز آکادمی شمس

ادامه خواندنچه و چگونه بیاموزیم؟

شمس تبریزی چگونه استاد مولانا شد و به او تولدی دوباره بخشید؟

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:ژانویه 9, 2024
  • Reading time:4 mins read

شمس تبریزی چگونه استاد مولانا شد و به او تولدی دوباره بخشید؟ شمس یا اگر نام کامل او را بخواهیم شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی، عارفی است که مولانا را به شدت تکان داد. او را تکان داد در حالی که هیچ کس حتی فکر لمس کردن مولانا هم به ذهنش نمی رسید. فقیهی است که فقیه دیگر را از شغل فقاهت بازداشت. پرنده ای است که نشستن مولانا بر زمین را بر نمی تابد و چون جایگاه او را در آسمان می بیند، زمین را برایش نمی پسندد. مولانایی که خود به سخنوری و علم، شهره خاص و عام است و از سرزمین های دور و نزدیک، طرفداران و شاگردان و شنوندگان بسیار دارد. اما این همه برای مولانای جان، نه تنها هیچ نیست بلکه خیلی است. خیلی است چون حجاب بزرگی است برای چشمان دل او. چه بسیار فقها و سخنرانان که سخن و کلامشان تنها به وقت حیات، شنیده می شود؛ و چه بسیار گوش ها که هر روز دنبال صدایی جدید اند نه کلامی جدید. نه کلامی که دنیایی نو برایشان بسازد، که تنها رویایی نو پیش رویشان قرار دهد. فراپرسش!شمس نه تنها پرنده بود، بلکه پرسنده قهاری نیز بود. چرا پرنده؟ از بس شهر به شهر سفر می کرد تا کسب علم کند، به او لقب پرنده داده بودند: شمس پرنده! نزد هر حکیم و شاعر و عارفی که می رفت، سوالاتی می پرسید که «چگونگی مطرح شدن چنین پرسشی در ذهن یک درویش»، خود سوالی دیگر در ذهن پرسش شونده ایجاد می کرد. بماند که در اکثر موارد، شمس هم می پرسید و هم خود پاسخ می داد. گویی پرسیده بود تا آموزش دهد نه اینکه بیاموزد! شمس با همین دست از پرسش های بنیادین بود که ذات جستجوگر و پاک مولانا را تحریک کرد و باعث شد از همه چیز دست بشوید به سمتش برود.معروف ترین پرسشی که در مورد دیدار شمس و مولانا مطرح می کنند این است که چرا عارفی همچون ابایزید بسطامی می گوید «سبحانی ما اعظم شانی» یعنی «من را تسبیح کنید، چه شان و جایگاهی دارم» در حالی که پیامبر اسلام چنین ادعایی نکرد؟ یا در جایی دیگر در مورد آفرینش می پرسد و مبداء انسان (شاید بعدا در مورد این پرسش ها و پاسخ های آنها بیشتر با هم صحبت کنیم). اما در مورد سوال مربوط به ابایزد، پاسخ شمس تنها یک کلمه بوده است: ظرفیت!چرا ظرفیت انسان تا اینقدر مهم و تاثیرگذار است؟ابایزید انسان بزرگی بوده است با ظرفی محدودتر نسبت به حضرت محمد (که سلام ما بر او باد). اینکه وی شان خود را قابل ستایش می داند اشتباه نیست؛ اتفاقا کاملا درست و صحیح است. ولی به هر حال بیان آن برای دیگران، شاید خطای او باشد. خطایی که منصور حلاج نیز آن را مرتکب شد؛ آنها به قول جناب حافظ، اسرار را هویدا و آشکار می کردند. پس سخن خطا نبوده، بیانش فقط نابجا بوده که آن هم به علت کوچک بودن ظرفیت بوده است. قطعا ظرفیت این افراد بسیار بالا و والا است ولی در مقابل شان انسانی، کم…

ادامه خواندنشمس تبریزی چگونه استاد مولانا شد و به او تولدی دوباره بخشید؟

از خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد.

  • Post author:
  • Post category:Uncategorized
  • Post comments:0 دیدگاه
  • Post last modified:ژانویه 9, 2024
  • Reading time:4 mins read

از خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد. این که من کیستم و نقشم در زندگی چیست، سوالاتی است که کمابیش دغدغه ذهنی اغلب ما انسان هاست. به عنوان راهکار و در یک جمله می گویم که از خودت بپرس چه کسی هستی؟ زیرا بیشتر از پاسخ، مسیر یافتن پاسخ است که راه را برای یافتن حقیقت باز و روشن می کند. اتفاقا این راه حل، یکی از توییت های من است که در صفحه لینکدین هم منتشر کرده ام. این را گفتم که اگر مایل بودید آن صفحات را هم دنبال کنید تا یادداشت های کوتاه من را ببینید. این که من (نوعی) چه کسی هستم و چه نقشی در دنیا دارم، پرسشی است که ذهن بشر را از ابتدای خلقت به خود مشغول کرده است. البته شاید برای همه به این روشنی اتفاق نیفتد؛ یعنی شاید همه این سوال با همین صراحت به ذهنشان خطور نکند. بعضی ها با شکل های دیگر این پرسش مواجه می شوند و بعضی ها هم در موقعیت هایی مثل انتقاد از خود یا مقصر شمردن خود در یک موضوع، به این سوال می پردازند. مثلا ممکن است بگویند من این همه سال در فلان موقعیت شغلی واقعا چه چیزی به دست آوردم؟ چه نقشی در دنیا ایفا کردم؟ یا ممکن است فرد دیگری از خود بپرسد که من سال ها در مدرسه و دانشگاه وقت خودم را برای چه چیزی هدر دادم؟ این ها سوالاتی است که به ذهن هر انسان سالم و البته باهوشی خطور می کند. از کلمه ی باهوش استفاده کردم چون واقعا کسی که حتی یک بار هم با چنین چالشی مواجه نشده باشد را از نعمت هوش محروم می دانم. البته چندان هم مهم نیست که من چنین فردی را چگونه ارزیابی می کنم؛ مهم آن است که وی از زندگی خود عملا چیزی عایدش نمی شود و از آن راضی نخواهد بود. قطعا در مقالات بعدی در مورد شناختن خود بیشتر و جزیی تر صحبت خواهم کرد و پاسخگوی سوالات شما هم خواهم بود ولی اجازه بدهید در این مقاله صرفا به موضوع مطرح شده بپردازم. این که مسیر پیدا کردن پاسخ آن سوال مطرح شده، مهم تر است.  چرا شیوه یافتن پاسخ این سوال، مهم است؟  هر کسی تجربه هایی از زندگی دارد. با چالش های متفاوتی مواجه شده و از آنها چیزهایی می آموزد. این به طور پیش فرض، ایده ی درستی است. ولی آیا واقعا ما از زندگی می آموزیم؟ آیا آموخته هایمان درست هستند؟ چقدر در دیدن همه ی جوانب موضوع، موفق بوده ایم؟ آیا تجربه های خالصی داشته ایم یا آلودگی هایی بوده اند که مسیر دیدن، آموختن و تجربه کردن ما را مخدوش کرده اند؟ طبیعتا هر چقدر از چنین آلودگی هایی دورتر باشیم، بهتر آموخته ایم. ولی آنچه که می خواهم روی آن تمرکز کنید، این است که چگونه باید از میان این همه اتفاقات و چالش ها (که گاهی اوقات حتی مجال درست اندیشیدن را هم می گیرد)، راه درست را طی کرد؟ بدون تردید رخدادهای پیچیده و سریع، ویژگی…

ادامه خواندناز خودت بپرس چه کسی هستی؟ بیشتر از جواب، مسیر پیدا کردن آن کمکت خواهد کرد.